۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه

کلاه گشاد یک وبلاگ پان ترکیستی بر سر سایتهای بالاترین ، کلمه و ندای سبز ایران /در برابر جنگ روانی آسیب پذیر هستیم

وبلاگ اورمو نیوز روز سیزده فروردین گزارش داد که "در ساعت 12:45 دقیقه حدود 20000 نفر(بیست هزار ) بر روی پل میان گذر اورمیه تجمع کرده اند و پلیس هم برای پراکنده کردن جمعیت از گاز اشک آور استفاده کرده است و در درگیری بین مردم نیروی انتظامی چند نفر از هر دوطرف زخمی شده اند". همین خبر را بی درنگ بسیاری از سایتهای مخالف دولت مانند بالاترین ، پارس دیلی نیوز و بعدا ندای سبز ایران و حتی کلمه تماما یا با اندکی تغییر منتشر کردند.تقریبا منبع همه این سایتها همین وبلاگ اورموبود که نخسین باخبر را منتشر کرده بود.البته سایتی مانند کلمه به سایت ساوالان سسی استناد کرده بود که در واقع بازهم ریشه خبر به اورمو نیوز بازمی گشت.بسیار جالب که یک وبلاگ بتواند این گونه خبری دروغ را به این سرعت در سراسر اینترنت پخش کند.اما داستان واقعی از این قرار بود که از حدود یک ماه پییش فعالان تجزیه طلب که خود را هویت طلب می نامند پس از سوءاستفاده از حقوق بشر، مسابقات فوتبال ،جشن های فرهنگی به محیط زیست روی آوردند تا به بهانه نابودی دریاچه اورمیه و با سوءاستفاده از مراسم سیزده بدر که هر سال در اطراف دریاچه اورمیه برگزار میشود ، توجه رسانه ها به خود جلب کنند.شاید پس از انتشار خبردر مقیاس وسیع باورش سخت باشد اما تجمع بیست هزار نفری و حمله پلیس با گاز اشک آور و باتوم به شعاردهندگان همگی دروغ بود.شعاردهندگان حدود 30 نفر بودند که فقط به صورت سنگ پراکنی با نیروی انتظامی درگیر شدند.خود تصاویری که اورمو نیوز منبع اصلی خبر منتشر کرده همین ها را نشان می دهد.نیروی انتظامی مانند سایر جاده ها و مکانهای برگزاری سیزده بدر در سراسر کشور در آنجا هم حاضر بود که امری طبیعی به نظر می رسد.در ویدیوهایی که از آن تجمع بیست هزار نفری ! منتشر شده چند نفر شعار میدهند و بقیه هم نگاه می کنند و خود بیننده ویدیو می تواند تشخیص دهد که آنجا چند نفر داشتند شعار می دادند و در کل چند نفر در آنجا حاضر بودند.اما آنچه که می تواند مایه نگرانی باشد این است که چگونه سایت هایی که در نزد کاربران اینترنتی معتبر ارزیابی می شوند به راحتی فریب خوردند ؟ آیا در برابر جنگ و عملیات روانی دشمن این اندازه ضعیف هستیم ؟اینجا بحث بر سر فریب خوردن از یک وبلاگ پان ترکیستی نیست بلکه بحث بر سر این است که در آینده چگونه میخواهیم در برابر جنگ روانی صدا وسیماو خبرگزاری های دولت کودتا بایستیم؟به نظرم یکی از نقطه ضعف های جنبش سبز آسیب پذیر بودن در مقابل تبلیغات روانی دشمن است که در حوادث روز عاشورا و 22بهمن خود را نشان داد به طوری که دولت توانست نیروهای منفعل خود را در جامعه بر ضد مخالفان بسیج کند.نیروهای تجزیه طلب که با آغاز جنبش سبز خود را در حاشیه دیدند ، در واقع با این حرکت به دنبال باج گیری از بزرگان جنبش سبز بودند تا آنان را به پذیرش مطالبات غیرمعقول وادار کنند.امیدوارم سایت هایی مانند کلمه ، بالاترین و ندای سبز ایران از این پس در برابر دشمنان جنبش سبز (دولت کودتا و تجزیه طلبان) هوشیاری بیشتری داشته باشند.

۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

شعری میهنی از استاد شهریار

به هنگامی كه نادانی به گيتی حكمفرما بود
تمدن در جهان همخوابه سيمرغ و عنقا بود
در ايران كيش زردشت آفتاب عالم آرا بود
همای‌ فتـح و نصـرت همعـنان پرچـم ما بود


ز بام قصر دارا سر زدی خورشيد دانايی
وزو تابـيـده در آفــاق انـــوار تـوانـايی


فلك يك چند ايران را اسير ترك و تازی كرد
در ايران خوان يغما ديد و تازی تُركتازی كرد
گدايی بود و با تاج شهان يك چند بازی كرد
فلك اين شيرگير آهو، شكار گرگ و تازی كرد


وطن خواهی در ايران خانمان بر دوش شد چندی
به جز در سينه‌ها آتشكده خاموش شد چندی


كه تا در عهد شاه غزنوی شاه ادب موكب
در آفـاق ادب تابــيــد آذرگـون يـكـی كوكب
كزو چون روز روشن شد عجم را انده‌آگين شب

چو خورشيد جهان‌افروز چرخ چارمش مركب


پديد آمد يكی فرزند٬ فردوسی طوسی نام
سـتـــرون از نـظـيـر ‌آوردن وی مـادر ايـام


چه فردوسی، توانا شاعری شيرين سخنگويی
دليـری، پهـلوانـی،‌ جنگجـويی، سخـت‌بازویی
جهـان هــمـت و كــوه وقـار و كـان نيـرویـی
بيان دلـكش سحرآفرينش سـحـر و جادویـی


گهی‌ چون خسروی شيرين گهی‌ چون عاشقی شيدا
هـــزاران روح گـــونـاگــون تـنـيــده در تـنــی ‌تـنـها


چو ديد آميخته خون عجم با لوث هر ريمن
به جای‌ خـوی افرشـته عيان آيين اهريمن
نژادی خواست نو سازد ز بيم انحطاط ايمن
سلحشـور و هنر‌آموز و پاك‌آييـن و رويين‌تن


دم از شهنامه زد كز صور كلك رستخيزانگيز
پديد آرد در ارواح نياكان شـور رستاخيز


بسا كان باستانی نامه‌ها خواند و كهن دفتر
كه گرد آورد شيرين داستانهای عجم يكسر
پی‌افكند از سخن كاخی ز قـصر آسمان برتر
در آن جام جم و آيينه‌ی دارا و اسكندر


به گاه نيش، كلك آتش آلودش همه خنجر
به گاه نوش، نظم شهدآميزش همه شكٌر


چو از شهنامه فردوسی چو رعدی در خروش آمد
به تـن ايرانيـان را خـون مليٌت به جوش آمد
زبـان پـارسـی گويـا شـد و تـازی خمـوش آمد
ز كنج خلـوت دل اهرمـن رفـت و سروش آمد


ببالد او ز شهنامه چو شت‌زرتشت ما از زند
ببال ای ‌مادر ايران از اين وخشورفر فرزند


به شهنامه درون، فردوسـی فرزاد فرخ‌زاد
نه تنها در جهان داد سخن، درس دليری داد
الا فردوسـيا، ‌سحــرآفرينا، از بـزرگ استاد
چو تو استاد معنی‌آفرينی ‌كـس ندارد ياد


ندانم رستم و رويين‌تنی بوده است خود يا نه
تو بودی هر چه بودی، ‌رستم و رويين‌تن افسانه


بـه مـيـدان دلـيـری تـاخـتـی بـوالفـارسی كردی
كسـی با بـی‌كسـان در روزگار نـاكسـی كردی
چه زحمت‌ها به جان هموار در آن سال سی كردی
به قول خويشتن زنده عجم زان پارسی كردی


عـجـم تـا زنده بـاشد نام تـو ورد زبان دارد
به جان منت‌پذير توست ای‌جان تا كه جان دارد


گواه عزٌتت اين بس كه با آن جور محمودی
كه هر ياوه‌سرايی سر به اوج آسمان سودی
جوانمـردا تـو از رنـج تهـديستی نياسودی
زبان كـِلك بر مدح و هجای كـس نيالودی


به جز عشق وطن ديگر كجا بودت به سر سودا
زهی آن عشق و آزادی،‌ زهی آن فرٌ و استغنا


گذشت آن روزگاری كه فرامـوش جـهان بودی
چو خورشيد از نظر از فرط پيدايی ‌نهان بودی
فسانه در جهان نام تو ليكن بی‌نشان بودی
به قاف عزلت آن عنقای سيمرغ‌آشيان بودی


كنون شمع جهان و شاهد آفاق چون ماهی
كه با فيـض قبول معنوی شاه فلك جاهی


كنون بيدار شو فرٌ و بهای خويشتن بنگر
فراز مسند خورشيد جای ‌خويشتن بنگر
سپهرآسا و گردون‌سا سرای ‌خويشتن بنگر
سزای عالمی دادی سزای خويشتن بنگر


گر از دربار شاه غزنوی بردی ندامت‌ها
بيا كز بارگاه معنوی يابی‌ كرامت‌ها


تو خود گفتی هر آن‌ كس راه رای‌ و هوش و دين پويد
پــس از مـرگـم چــو آثـارم بـبـيـنــد آفــريـن گويد
خدا را ای‌ حقيقت گو جهـان خاك تو می‌جويد
جهان خاك تو می‌بـويــد گل از خاك تو می‌رويد


بيا كامـد ز هر سويـی به كويت آفرين‌گويی
بلند از آفرين‌گويان به هر سويی هياهويی


در اين روزی كه رشك عيد جمشيدی و سيروسی است
در ايـن درگـاه مـا را افـتـخـار آسـتـان‌بـوسی است
زيـارتـگـاه عـالـم تـربـت ايـن شـاعر طـوسی است
در اين كشـور بپا جشن هـزارم سال فردوسی ‌است


سعادتمنـد كرد اين جشن تاريخی خراسان را
كشيـد از باختر تا خاوران خاورشناسان را


شـمــا ای ‌ مـيـهـمـانـان هـنـرپـرور صـفـا كرديد
مـزيـن از قـدوم خـویشــتـن ايــران مــا كـرديـد
از اين شركت كه در اين جشن تاريخی شما كرديد
حـقـوق خـدمـت فـردوسـی طـوسی ادا كرديد


كه دانشور همه آيين دانش‌‌پروری داند
نكو گفتند آری قدر گوهر گوهری داند

۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

ورود تجزیه طلبان به جنبش سبز ممنوع!(+پیشنهاد چند اصل بنیادین درباره جنبش سبز)

اگر جنبش سبز نتواند ماهیتی برای خود تعریف کند و مبنا و چارچوبی برای خود نداشته باشد ، دچار بحران و احتمالا شکاف خواهد شد.بنابراین بایست با تعریف اصولی برای جنبش سبز و دادن ماهیت به این حرکت مردمی ، آن را از خطر استحاله و ریزش نیروی انسانی نجات داد.همه مطالبات ایرانیان با پذیرش این چارچوب میتواند دنبال شود.بی شک در همین چارچوب تجزیه طلبان و بدخواهان ایران و ملت ایران نیز راه خود را از جنبش جدا کرده والبته فعالان مدنی می توانند تمامی خواسته هایشان با توجه به همین مبانی مطرح کنند. چند اصل بنیادین جنبش می تواند از این قبیل باشد:
1. باور به تمامیت سرزمینی ایران
2. اعتقاد به برابری شهروندان ایرانی فارغ از جنسیت ، مذهب و قومیت
3. باورمندی به وجود یک ملت در ایران (ملت ایران)
4. اعتقاد به وجود زبان مشترک و ملی (زبان فارسی) به عنوان ابزار ارتباطی ایرانیان
اگر این چند اصل ابتدایی به عنوان اصول اساسی جنبش سبز توسط فعالان اجتماعی و سیاسی ایران به ویزه فعالان قومی پذیرفته نشود، بعید است که بتوان حوزه ای برای گفت و گو و مفاهمه ایجاد کرد.البته وجود این اصول نافی دیگر اصل ها نیست و می توان بر این مجموعه پایه های دیگری نیز افزود.پذیرش این ها می تواند تمایز آشکاری میان دوستان و بدخواهان ایران فردا باشد و از ورود افراد ضدایرانی مانند بسیاری از تجزیه طلبان به جنبش سبز جلوگیری نماید.

۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

پیام استاد شهریار به سبزها، یک ماه مانده به 22بهمن سبز

پيام من به گردان و دليران
‌جوانان و جوانمردان ايران‌

يكي غريدنم بايد كه چون رعد
كند آشفته خواب نرّه شيران

‌نه شيران را سزد گردن نهادن
‌به زنجير اسارت چون اسيران

‌اسيران را چه رويايي است
شيرين‌مجال حكم راندن بر اميران‌


چه ناز و نخوت از دانش فروشند
خود از سرمايه دانش فقيران

‌كجا قوميتي ماقبل تاريخ
‌بود محتاج قيم چون صغيران!

‌به گوش ابر گويد تخت جمشيد
هنوز افسانه كيوان سريران

‌هنوزش انعكاس افتد در آفاق‌
غريو اردوانان، اردشيران

‌نه نام از دين، نه از دانش نشان بود
كه بنگاه تمدن بود ايران‌

هنوزش ناظران ذوق و صنعت
‌نظر بر منظرند از بي‌نظيران

‌همان عرصه است اين شطرنگ مرموز
كه شاهان مات كرده است و وزيران

‌زنان را گو نيامد سرفرازي
‌از اين پا در هوايان، سر به زيران

‌يكي نسل جوان بايد كه زايند
به مهد شيرخواري، شير گيران

‌به خار و خشت و خارا پرورانده
‌نه در دامان پيراهن حريران

‌سلحشوران، سواران، جنگجويان‌
درنده خنجران، دوزنده تيران

‌سر از شور وطن جوشنده كانون
‌دل از كين عدو سوزنده نيران‌

سهي قدان، رشادت را گواهان
‌سيه چشمان، سعادت را بشيران

‌به كف در تيرگيهاي سياست
‌چراغ فكرت روشن ضميران

‌يكي جنبش پديد آيد اساسي
‌در اين كشور مدارش با مديران

‌در آن هنگامه همكاري كند گرم
‌به شمشير يلان، كلك دبيران

‌خوشا پيكار جانبازان ميهن
‌در آغوش عروس فتح ميران

‌گرم خون ريخت دشمن، شهريارا
به خون داني چه بندم نقش؟ ايران‌

۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه

سرود تبریز ؛ سروده یدالله مفتون امینی

یدالله مفتون امینی از شاعران برجسته معاصر است.وی در خطه مردخیز آذربایجان چشم به جهان گشوده و بخشی از عمر خویش را در آن دیار گذرانیده است و در شعرهایش عشق و علاقه خویش به آذربایجان و ایران و شهرهای آن را به نمایش گذاشته است. وی در دوران سلطه فرقه دموکرات در تبریز دانش آموز بود و در خاطرات خود از آن سالها به سرکوب زبان و فرهنگ ملی ایران یاد می کند. شعر "تبریز " او که در زیر آن را می خوانید بیانگر احساسات او درباره ایران زمین و زادگاه مادری اش تبریز است.

از من سلام ای شهر پولادین تبریز
از من سلام ای شهر قهرمان خیز
می بینمت از دور،پر فر و دل انگیز

گرد تو آن کوه بلند ارغوانی
تمثال صدها موج سرخ قهرمانی
ای یادگار شوکت دیرینه ماد!
***

تبریز ! ای تبریز توفان دیده ما
ای پایگاه مردم شوریده ما
ای مدفن آمال سرکوبیده ما

بگذار تا کوه سهند آتش فشاند
سامان دشمن را به خاک و خون کشاند
شاید بسوزد ریشه نیرنگ و بیداد!
***

تبریز! مردان تو سرسختند و یکرنگ
با خون خود شویند از دامان خود ننگ
زحمتکش صلح اند و هم دشمن کش جنگ

خلق تو در مشروطه پرچمدار گردید
از نهضت تو ملتی بیدار گردید
مدیون مردان تو شد ایران آزاد!
***

ای شیر خواب آلوده آخر جنبشی کن
در بیشه خاموش ایران غرشی کن
همدوش با مردان میهن کوششی کن

بربند چشم یاری از همسایه خویش
وقف نیاز خویش کن سرمایه خویش
تا خانه خود را کنی رنگین و آباد
***

تبریز! این سوداگران یاری تو
بس مهربان بودند در غمخواری تو
اما حذر جستند از بیداری تو

جز ساکنین این سرا کس یاورت نیست
رزم تو با مردم فریبان بی امان باد!
***

ای سنگر آزاد مردان جاودان باش
همواره در تاریخ ایران قهرمان باش
بر گنج آذربایجانی پاسبان باش

فرزندها پرور به دامن پاک و بی باک
تا پرچم میهن سرافراز بر افلاک
ایران ز تو شاد و تو از ایران شوی شاد!

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

آی آراز ! (ای ارس) شعری از استاد یحیی شیدا

شعر آی آراز خطاب به رود ارس سروده شده است. شاعر در این شعر از مرز تصنعی و استعماری به نام ارس شکوه و شکایت میکند و خواستار بازگشت هفده شهر قفقاز به سرزمین مادری یعنی ایران است. شاه بیت این شعر همان بیتی است که در آن استاد شیدا فریاد میزند که "چه شمای چه جنوبی؟ همه انها جزو سرزمین ایران است". این سروده یکی از بهترین اشعار در زبان ترکی آذربایجانی است.یحیی شیدا از شاعران پرآوازه آذربایجانی است این شعر را خطاب به رود ارس که در زبان محلی آراز نامیده می شود سروده و در آن از جدایی ها می نالد.

آی آراز بیر دالغا وور ، دریا کیمی توفان ائله
ظالمین ییخ قصرینی،اوز باشینا ویران ائله

ای ارس موجی بزن ، همچون دریا توفان نما
کاخ ظالم را بیفکن،بر سرش ویران نما



زوره محکوم ائیله ییب ،ایندی طبیعت بیزلری
زور دئیه ن جلاد ایله ، بیزلر آرا دیوان ائله

طبیعت ما را با زور محکوم کرده است
جلاد زورگو را محاکمه کن


بیر هجوم ایله داغیت شیطانلارین کاشانه سین
او فسادوفتنه قصرین خاک له یکسان ائله

با یک هجوم کاشانه شیاطین رو ویران کن
قصر فتنه و فساد را با خاک یکسان نما


وئرمه امکان بوندان آرتیق هر شرفسیز انسانا
آز بویولسوز کسلری دل مولکونه سلطان ائله

بیش از این به هر انسان بی شرافتی امکان مده
این افراد بی طریقت را کم بر ملک دل سلطان نما



سو ده ییل سندن آخان ، قانه دؤنن گؤز یاشی دیر
بو اسف احوالی گؤر ، توفان قوپار عصیان ائله

آنچه که از تو سرازیر است ،آب نیست بل اشکی است که به خون تبدیل شده
این احوال تاسف بار را ببین و عصیان کن


بیر - بیرندن سن بو قان قارداشلارین سالدین اوزاق
گل بو سرگردانلارین هر موشکولون آسان ائله

برادران هم خون را از هم جدا کردی
بیا و دشواری های این سرگردان ها را آسان کن



بیر قیلیش تک اورتادان کسدین محبت رشته سین
آز بو میداندا شرارت مرکبین جولان ائله

چون شمشیری رشته محبت را از وسط پاره کردی
کم در این میدان مرکب شرارت را جولان بده



قاضی اول ، انصافه گل ، حکم زمان وئر تازه دن
غصب اولان تورپاقلاری وابسته ی ایران ائله

قاضی باش ، انصاف کن ، دوباره حکم بده
سرزمین های غصب شده را وابسته ی ایران نما


کؤکلمه هجران سازین ، دل سوزونو آرتیرما چوخ
وصلدن سال صحبتی گل چاره ی هجران ائله

ساز هجران را کوک مکن ، بر سوز دل میفزای
از وصل سخن بگو،بیا و هجران را چاره کن



قارداشی قارداشا چاتدیر ، جانی هجراندان قوتار
بو آغیر بیر خسته لیک دیر ، خسته یه درمان ائله

برادر را به برادر برسان و جان را از هجران برهان
این ناخوشی سختی است ، درمانش نما


نه «شمالی» نه «جنوبی»؟ آت بو چرکین سؤزلری
مولک ایراندیر تماماً،دونیایا اعلان ائله

چه شمالی؟چه جنوبی؟ این سخنان چرکین را به دور بینداز
به جهانیان بگو همگی سرزمین ایران است




فتحعلیشاه ائیله دی فاحش خیانت ایرانا
سنده خدمت گوستریب ، نقصانلاری جبران ائله

فتحعلی شاه خیانت بزرگی به ایران کرد
تو خدمت بکن و نقصان ها را جبران نما


تورکمن چای پیمانی بیر ننگ دیر تاریخ ده
عرضه سیز شاهین ایشین دونیالره اعلان ائله

قرار داد ترکمن چای ننگی در تاریخ است
اقدام شاهین بی لیاقت را به دنیا اعلام نما



کئچدی اون یئدی شهر روسیه نین چنگالینا
بوجنایاتی گتیر یاده ،بوگون عنوان ائله

هفده شهرزیر چنگال روسیه قرار گرفت
این جنایات ها را به یاد بیاور ، و امروز آن ها را عنوان کن



گولستان پیمانی دا سیندیردی ایرانین بئلین
بو ایشه باعث لره ،یارب اؤزون دیوان ائله

قرارداد گلستان کمر ایران را شکست
خداوندا ! مسببین این کار را محاکمه کن



گل گتیر بو ملته آزاده لیک فرمانینی
ملک ایرانی صفاده روضه ی رضوان ائله

بیا و براین ملت فرمان آزادگی بیاور
سرزمین ایران را روضه ی رضوان نما


تهمت و تحقیر اوخو هر سمتیدن یاغماقدادیر
سینه وی بیر داغ کیمی بو اوخلارا قالخان ائله

تیر تهمت و تحقیر از هر سمتی در حال باریدن است
سینه ات را همچون کوهی در برابر این تیرها سپر کن



یا اؤزون چک بیر کناره ،غصب اولان مرزی گؤتور
یا ایکی روحو سازاشدیر،دل لری شادان ائله

یا خودت را کنار بکش و مرز غصب شده را از میان بردار
یا دو روح را آشتی بده و دلها را شادمان کن



"شیدا"نین دائیم فراق یاردن آغلار گؤزو
گؤستر او شوخون جمالین ، گول کیمی خندان ائله

شیدا همواره از فراق یار چشمش اشکبار است
جمال دلبر را بنما همچو گل خندانش کن.

۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

جمله ای از طالبوف تبریزی

بنده محب عالم و بعد از آن محب ایران و بعد از آن محب خاک پاک تبریزم. چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم...
عبدالرحیم طالبوف تبریزی (روشنفکر آذربایجانی در دوره قاجار)
کتاب سفینه طالبی